ای فگنده امل دراز آهنگ پست منشین که نیست جای درنگ تو چو نخچیر دل به سوی چرا دهر پوشیده بر تو پوست پلنگ دل نهادی در این سرای سپنج سنگ بسیار ساختی بر سنگ چون گرفتی قرار و پست نشست برکش اکنون بر اسپ رفتن تنگ لشکری هر گهی که آخر کرد نبود زان سپس بسیش درنگ هر سوی شادمان به نقش و نگار که بمرد آنکه نقش کرد ار تنگ غایت رنگهاست رنگ سیاه کی سیه کم شود به دیگر رنگ؟ ای به بیدانشی شده شب و روز فتنه بر دهر و دهر بر تو به جنگ دشمن از تو همی گریزد و تو سخت در دامنش
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت